امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

هدیه ی هشت سال انتظار

زردی پسرم

بعد از این که پا گذاشتی به خونه وقتی برای ازمایش بردمت بهداشت اونجا متوجه شدیم که زردی داری حال منو بابات خیلی گرفته شد تصمیم گرفتیم ببریمت بیمارستان دو رو ز بیمارستان خوابیدی آخه 16 بود بعد که اومد رو 19 مرخص شدی ...
27 تير 1392

هدیه ی خدا ودایی علی

سلام پسرم سالها بود که انتظارت رو میکشیدم  کم کم نیامدنت باعث شده بود که تمام روحیه مرو از دست بدهم بابات هم ناراحت بود ولی به رویش نمی اورد تا این که یک روز رفتم بر مزار دایی علی نشستم وگفتم تو تو اون دنیا میتونی به خدا بگی زندگیم سوت وکوره میتونی یه جور برام پارتی بشی برای من به خدا رو بندازی  نمیدونم انگار قشنگ صدای منو شنید تا این که چن وقت بعد اومد به خوابم وگفت اینم هدیه ی من به تو صبح به بابا مهدی گفتم خوابم رو ولی من انتظار نداشتم که اون هدیه تو باشی گلم  بعد از 15 روز رفتم دکتر گفت تو دلت یه نینی داری اون روز بهترین روز منو وبابات بود گلم من وجود تو رو به دایی شهیدت مدیونم
27 تير 1392